کامران شهبازی؛ محمدحسن کریمی؛ بابک شمشیری؛ امین ایزدپناه
مقالات آماده انتشار، پذیرفته شده، انتشار آنلاین از تاریخ 28 اردیبهشت 1404
چکیده
هدف: نشان دادن این نکته که بر اساس تلقی رابطهمند از مفهوم «خود»، نظام تربیتی برآمده از آن تا چه حد متفاوت و حاوی چه دقائق و ظرائفی است. در این مقاله، ابتدا مفهوم «خود» نزد دیویدسن واکاوی میشود و سپس ...
بیشتر
هدف: نشان دادن این نکته که بر اساس تلقی رابطهمند از مفهوم «خود»، نظام تربیتی برآمده از آن تا چه حد متفاوت و حاوی چه دقائق و ظرائفی است. در این مقاله، ابتدا مفهوم «خود» نزد دیویدسن واکاوی میشود و سپس با معرفی اندیشههای افلاطون و ارسطو پیرامون مفهوم «خود»، نظام تربیتی آنها مقایسه میشوند.
روش پژوهش: واکاوی مفهوم «خود رابطهمند» بر اساس روش اسنادی-کتابخانهای و استخراج نظامهای تربیتی افلاطون و ارسطو بر اساس برداشتشان از مفهوم «خود»، بر پایه شیوه استنتاجی.
یافتهها: شاید برجستهترین مصداق از تعریف «خود رابطهمند» در فلسفه دیویدسن معرفی میشود که دو ویژگی بارز دارد: رابطهمندی با دیگری و رابطهمندی با جهان. مفهومی که افلاطون از «خود» معرفی میکند، بهدلیل دوگانهانگاری، در نقطه مقابل «خود رابطهمند» قرار میگیرد. ارسطو نیز با ارائه نظریه هیلومورفیسم، قائل به مفهوم «خود رابطهمند» است، اما در برخی مباحث، به تمام ملزومات آن پایبند نیست.
نتیجهگیری: ازجمله پیامدهای مفهوم «خود رابطهمند»، توجه بیشتر به نقش دیگری و جهان در رشد فرد است. آنچه که به شکلگیری هویت متمایز افراد و نهادهای تربیتی میانجامد، رابطه میان دانشآموز، همسالان و معلمان و رابطه میان مدارس و سایر نهادهاست، نه یکسری دستورالعمل بالا به پایین ازسوی وزارتخانه. مفهوم کلنگرانه دیویدسن از «خود»، به تمایز میان دانشهای هنجاری و توصیفی و نیز تمایز میان علوم طبیعی و اجتماعی پایان میبخشد. سیاست آموزشی، برنامهدرسی و حتی عقلانیت و عاملیتی که برای تغییر روندهای تربیتی لازماند، همگی شأنی رابطهمند می-یابند. همین رابطهمندی میتواند مسئله بنیادین پداگوژی را نیزپوشش دهد.