فاطمه عباسی؛ حسین زمانیها
دوره 22، شماره 2 ، اسفند 1403، ، صفحه 243-264
چکیده
امروزه بحث از خودآگاهی بهعنوان یکی از انواع بنیادین آگاهی، در حوزۀ علوم شناختی و فلسفه ذهن مورد توجه ویژه قرار گرفته است. بحث خودآگاهی بهمنزلۀ محوری است که حول آن سؤالات چندی شکل گرفته است. یکی از مهمترین ...
بیشتر
امروزه بحث از خودآگاهی بهعنوان یکی از انواع بنیادین آگاهی، در حوزۀ علوم شناختی و فلسفه ذهن مورد توجه ویژه قرار گرفته است. بحث خودآگاهی بهمنزلۀ محوری است که حول آن سؤالات چندی شکل گرفته است. یکی از مهمترین این سؤالات این است که آیا خودآگاهی مقدم بر آگاهی به غیر یعنی جهان پیرامون و انسانهای دیگر است یا خودآگاهی امری است که در ضمن آگاهی به غیر و همراه با آن شکل گرفته و تکامل مییابد. در پاسخ به این سؤال دو دیدگاه متفاوت در تقابل یکدیگر وجود دارند. یکی دیدگاهی که قائل است خودآگاهی امری ذاتی است که بدون هیچ واسطهای از بدو تولد برای انسان حاصل است که معمولاً از آن با نام دیدگاه سنتی (دکارتی) یاد میشود و دیگری دیدگاهی که امروزه در حوزۀ علوم شناختی و فلسفۀ ذهن رواج پیدا کرده که بر اساس آن خودآگاهی امری اکتسابی است که از طریق ارتباط با جهان و انسانها دیگر بسط و تکامل مییابد. از طرفداران دیدگاه اول میتوان به ابن سینا و دکارت اشاره کرد و از جمله قائلین دیدگاه دوم نیز میتوان به کسانی چون کریگل، بیکر، داماسیو و راچت اشاره کرد. از مهمترین نقدهای وارد بر دیدگاه اول میتوان به عدم تطابق این دیدگاه با شواهد تجربی و عدم توجه به مراتب متفاوت خودآگاهی و سیر تکاملی آن اشاره کرد. و از مهمترین نقدهای وارد بر دیدگاه دوم میتوان وجود ابهام در مبانی هستیشناختی این دیدگاه از جمله ابهام در چیستی و حقیقت «خود» و همچنین فقدان مبانی فلسفی لازم جهت تبیین چگونگی سیر تکاملی حقیقت «خود» و به تبع آن خودآگاهی را ذکر کرد. اما به نظر نگارندگان در مجموع دیدگاه دوم به دلایل ذیل دیدگاه قابل دفاعتری است. الف. تطابق با شواهد تجربی؛ ب. جامعیت دیدگاه دوم در مقایسه با دیدگاه اول؛ ج. توجه به نقش ارتباط با جهان و دیگران در شکلگیری و تکامل خودآگاهی؛ ج. توجه به نقش بدن و بدنمندی در خودآگاهی.