محمدرضا خواجه نوری؛ حسین غفاری
دوره 16، شماره 1 ، تیر 1397، ، صفحه 17-36
چکیده
تفکرات و جهت گیریهایفلسفی شلینگ در طول دوران حیاتش دستخوش تغییر و دگرگونی بسیاری قرار گرفت؛ اما به یک معنی میتوان اذعان داشت که همگی در چهارچوب یک طرح بنیادین قرار میگیرند، چرا که وجود یا این همانی ...
بیشتر
تفکرات و جهت گیریهایفلسفی شلینگ در طول دوران حیاتش دستخوش تغییر و دگرگونی بسیاری قرار گرفت؛ اما به یک معنی میتوان اذعان داشت که همگی در چهارچوب یک طرح بنیادین قرار میگیرند، چرا که وجود یا این همانی مطلق در معرض تعاطی فکر واقع نمیگردد. شلینگ از اواسط دهه 1790 به تلاشهای فیشته برای بازبینی فلسفه استعلایی کانت، که نقش اول را در ساخت جهان شناخت پذیر به فعالیت آگاهی داده بود، به همراه یک اشتغال دائمی به این اعتقاد اسپینوزایی عطف توجه کرد که فلسفه باید از یک مطلق خود اکتفا شروع کند. او درانتهای این قرن، فلسفه طبیعت را بسط میدهد که عبارت است از تعمیم مفهوم فعالیت سوژه به ایده تولیدگری همه طبیعت و اجتناب از اینکه حتی طبیعت غیر جاندار را درتضاد با فکر زنده باشد. او در اوایل ۱۸۰۰ به فلسفه زندگی اینهمانی توجه کرد که مطابق آن یک سیستم کامل باید بیانگر این باشد که ذهن و ماده، ایده آل و رئال صرفاً درجات یا جنبههای مختلف یک چیز هستند. از این رو شلینگ در این دوره از فیشته جدا میشود چرا که به نظر او فیشته نتوانسته است فراتر از دایره خود آگاهی، به وجودی برود که بنیان آگاهی بوده، آگاهی فقط یک جنبه از آن است.