علیرضا آرام؛ بهاره گراوندی
دوره 20، شماره 2 ، بهمن 1401، ، صفحه 1-15
چکیده
ایدهپردازانِ دیالکتیک روشنگری با وضع اصطلاحِ اینک مشهورِ صنعت فرهنگ آن را به عنوان وصفی جامع از فریبِ تودهای، رایج و البته مکتوم در نظام سرمایهداری مطرح کردهاند؛ صنعتی فراگیر، با ملغمهای از ...
بیشتر
ایدهپردازانِ دیالکتیک روشنگری با وضع اصطلاحِ اینک مشهورِ صنعت فرهنگ آن را به عنوان وصفی جامع از فریبِ تودهای، رایج و البته مکتوم در نظام سرمایهداری مطرح کردهاند؛ صنعتی فراگیر، با ملغمهای از حبس، تحریک و انحراف افکار عمومی در جامعۀ به ظاهر عقلانی و هوادار آزادی. با پیگیری راه علاج از دو مجرای هنر و اخلاق، طرحی استنباط میشود که میتواند امید به مهار امواجِ صنعت فرهنگ، یا ایمنی در برابر سیطرۀ فراگیرش را برانگیزد. مقالۀ حاضر ضمن تحلیل این مسیر مطلوب و امیدبخش، از منظر موسسان مکتب فرانکفورت، ابتدائا رابطۀ آرمانی میان هنر و اخلاق را با چشمانداز خروجِ موفق از حصارِ صنعت فرهنگ تشریح میکند. اما، و از پی ملاحظۀ انتقادی در خصوص پیامدهای اخلاقی- هنری مورد بحث، به نظر میرسد مسیری که در تأملات طولانی آدورنو و هورکهایمر به عنوان راه رهایی از صنعت فرهنگ ترسیم شده در مقام عمل ناموفق مانده و حتی از جهتی که انتظار آن نمیرود، خودشکن یا متناقض است. چرا که: الف) پناه جستن به اخلاق سلبی و هنرِ مفهومی به قطع ارتباط با فرهنگ عمومی خواهد رسید. ب) ثمره این گوشهنشینیْ به جنبشهای محفلی محدود میماند. ج) این زیستجهانِ ایمن، همچون جزئی منفصل از صنعت فرهنگ، همچنان مدیون مناسبات سرمایهداری است.