دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
معنای «علقه» و نسبت آن با امر زیبا نزد کانت
1
20
FA
ارسلان
آقاخانی
دانشجوی دکتری فلسفۀ هنر، دانشکدۀ حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
aghakhani.arsalan@gmail.com
محمد رضا
حسینی بهشتی
دانشیار گروه فلسفۀ دانشگاه تهران، تهران، ایران
drmrhosseini@yahoo.com
شمس الملوک
مصطفوی
دانشیار گروه فلسفۀ واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
sha_mostafavi@yahoo.com
10.22059/jop.2021.329773.1006643
ایمانوئل کانت در <em>نقد نیروی حکم </em>عملکرد منطقی حکم ذوقی را بر حسب مؤلفههای کیفیّت، کمیّت، نسبت و جهت صورتبندی کرده است. وی در تبیین کیفیّت حکم ذوقی، خرسندی و ناخرسندیِ بیعلقه را متعلق قوۀ ذوق معرفی میکند و از این حیث امر زیبا و حکم مربوط به آن را از خوشایندی علقهمند حاصل از مطبوع و خیر متمایز میسازد. با وجود اینکه کانت معنای علقه را در حوزۀ نقد عملی تبیین کرده است، لیکن در نقد سوم، علقه را «خرسندی از وجود متعلق» تعریف مینماید. چنین تعریفی هرگونه امکان ارتباط خرسندی حاصل از امر زیبا با قوۀ میل را نفی میکند. با این حال، وی در بندهای 41 و 42 نقد سوم، امکان «علقۀ تجربی و ذهنی به امر زیبا» را مطرح میسازد. تمایل به تکرار مواجهه با امر هنری و نیز زیبایی طبیعت از سویی، و احساس خرسندی بیعلقه نسبت به وجود متعلق از سوی دیگر، تناقضی ظاهری در نسبت علقه با امر زیبا پدید میآورد. پژوهش پیش رو در نظر دارد با تشریح معنای علقه و توجه به فرآیند داوری حکم ذوقی، پیچیدگی احتمالی در قرائت تعریف کانت از «علقه» و امکان پیوند آن با امر زیبا در زیباشناسی وی را رفع کند یا دستکم روشنتر سازد.
کانت,زیباشناسی,امر زیبا,کیفیت,علقه,قوۀ میل,حکم ذوقی
https://jop.ut.ac.ir/article_85333.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85333_93521abccc40d4e110885be8ca2d15a1.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
رویکردی معرفتشناختی به مسئلۀ اینهمانی شخصی از دیدگاه هیوم
21
37
FA
علیرضا
حسن پور
استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه ایلام
a.hasanpour@ilam.ac.ir
10.22059/jop.2021.326308.1006621
تلقی هیوم از جوهر نفسانی و اینهمانی شخصی حاصل ادعای تجربهگرایانۀ او مبنی بر ابتنای تصورات بر انطباعات و رویکرد تودهای او به ماهیت ذهن است. او بر همین اساس، وجود ذهن یا نفس را بهعنوان حامل و موضوع ادراکات، مشکوک اعلام میکند و در نتیجه با مسئلۀ ملاک اینهمانی شخصی مواجه میشود. او ملاک استمرار آگاهی و آگاهی از گذشته را که مبتنی بر اعتقاد به جوهر نفسانی است در ایجاد تصور اینهمانی شخصی ناکافی میداند و مورد انتقاد قرار میدهد؛ اما در عین حال قائل است به اینکه آگاهی از گذشته و حافظه بهعنوان نگهدارندۀ ادراکات گذشته به واسطۀ نسبتهای شباهت و علیت، عمل قوۀ تخیل را در درک و فرض و کشف اینهمانی شخصی تسهیل میکنند. او سرانجام ادعا میکند که اینهمانی شخصی جعلِ قوۀ تخیل و اثباتناپذیر و بدون ملاک است. آنچه در مورد رویکرد هیوم به مسئلۀ اینهمانی شخصی اهمیت دارد، این است که این رویکرد عمدتاً معرفتشناختی است نه هستیشناختی؛ و این امر با نظر به مبانی تجربهگرایانه و تصریحات او واضح به نظر میرسد، اما کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله سعی شده از منظری معرفتشناختی به دیدگاه او بنگریم و نشان دهیم که هیوم را نمیتوان بهسادگی منکر اینهمانی شخصی به معنای هستیشناختی دانست؛ زیرا طبق مبانی او اصولاً امکان بحث هستیشناختی دربارۀ اینهمانی شخصی وجود ندارد.
جوهر,نفس,ذهن,اینهمانی شخصی,هیوم,تفسیر معرفتشناختی
https://jop.ut.ac.ir/article_85334.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85334_deaec22ba81038e90eea5c8947ec19bb.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
درنگی در طبقهبندیهای آستین و سرل از افعال مضمون در سخن
39
56
FA
غلامرضا
حسینپور
استادیار گروه عرفان پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی
reza_hossein_pour@yahoo.com
10.22059/jop.2021.321807.1006599
افعال مضمون در سخن، مهمترین و محوریترین افعال در نظریۀ افعال گفتاری به حساب میآیند. هر تلاشی برای تکامل یک طبقهبندی، باید دستهبندی آستین را از افعال مضمون در سخن به پنج مقولۀ اساسی حکمی، توضیحی، کرداری، رفتاری و التزامی به حساب آوَرد؛ اما از نظر سرل، طبقهبندی آستین، دستهبندی افعال مضمون در سخن نیست، بلکه دستهبندیهای افعالِ جملات انگلیسی مضمون در سخن هستند. بدینسان، سرل معضلاتی را در طبقهبندی آستین فهرست میکند؛ از جمله وجود آشفتگی مداوم میان افعال جملات و اعمال، وجود همپوشانی بسیار میان مقولات، وجود عدم تجانس زیاد در مقولات و غیره. از نظر سرل، بهتر است پنج مقولۀ اِخباری، تحریکی، التزامی، وصفالحالی و ایجادی را بهعنوان انواع افعال مضمون در سخن در نظر بگیریم. همچنین سرل در طبقهبندی خود از افعال مضمون در سخن، دوازده معیار و جنبۀ مختلف از طبقهبندی ارائه میدهد که از میان این دوازده معیار، معیار هدفِ مضمون در سخن را بهعنوان بنیاد طبقهبندی خود برمیگزیند که معیارهای جهت تناسب و شرط صداقت، از فروعات آن هستند؛ اما اولاً طبقهبندی کاملی از افعال گفتاری، چنانکه سرل انجام داده است، وجود ندارد و اساساً نمیتواند وجود داشته باشد و ثانیاً، در طبقهبندی سرل، تبیین دقیقی از هدف مضمون در سخن انجام نشده است. بدینسان، بررسی نقادانۀ طبقهبندیهای آستین و سرل از افعال مضمون در سخن، هدف اصلی این جستار است.
آستین,سرل,افعال مضمون در سخن,هدف مضمون در سخن,جهت تناسب,شرط صداقت
https://jop.ut.ac.ir/article_85335.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85335_d65088bf979d9dbdd9d1180c5af03d96.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
برهان ابتکاری ابن سینا در اثبات وجود واجبالوجود
57
75
FA
سهراب
حقیقت
0000-0002-9429-6732
استادیار گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
h.sohrab58@yahoo.com
10.22059/jop.2021.321102.1006596
مشهور است که ابن سینا برای اثبات وجود واجبالوجود سه برهانِ علیت، حرکت و وجوب و امکان را اقامه کرده است. با اندک تأملی روشن میشود که هیچکدام از براهین مزبور، برهان ابتکاری ابن سینا نیستند و این سه برهان در آثار ارسطو، کندی و فارابی بهوضوح مطرح شدهاند؛ لذا برهان ابتکاری ابن سینا در اثبات وجود واجبالوجود، برهانی است که لازمۀ نظام فلسفی اوست؛ یعنی برهان مبتنی بر تحلیل عقلی «وجود»، که میتوان آن را «برهان سینوی» یا «برهان ابن سینایی» نامید. ابن سینا با تحلیل عقلیِ وجود، بهمثابۀ حقیقت معقول، وجود واجب و صفات و افعال واجب را اثبات میکند. حال آنکه در براهین سهگانۀ یادشده با پیشفرض وجود ممکن، به اثبات واجب پرداخته میشود. در این مقاله با استدلالها و شواهدی نشان میدهیم که برهان اصلی و ابتکاری ابن سینا بر نظریۀ او دربارۀ وجود مبتنی است. وجود در اندیشۀ ابن سینا حقیقتی متافیزیکی و پیشینی است. تأمل در نظریۀ ابن سینا دربارۀ وجود، روشن میکند که برهان وی از جنس برهان وجودی آنسلم و دکارت نیست و در معرض انتقادات کانت قرار نمیگیرد. با این مبنا، ابن سینا اولین ارائهدهندۀ برهان وجودی است که ضمن تقدم بر فلاسفهای چون آنسلم، تفاوت بارزی نیز با آنها دارد.
وجود,پیشینی,حقیقت متافیزیکی,ابن سینا,واجبالوجود,برهان
https://jop.ut.ac.ir/article_85336.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85336_824a631571ae31238a538ebebc9ca813.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
نقد نظریۀ سهروردی در باب فاعلیت خداوند بر اساس نظام معقولات در فلسفۀ وی
77
92
FA
لاله
حقیقت
استادیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه شیراز
lhaghighat2431@gmail.com
10.22059/jop.2021.326419.1006622
سهروردی فاعلیت خداوند را بالرضا میداند؛ طبق این نظر، علم الهی مبدأ فیضان همۀ موجودات به وجه نظام کلی در همۀ عالم است و معلول، هرگز هویتی جدا از هویت علم او ندارد و این وابستگی عینالربط به علت است. این نوشتار درصدد است تا با روش توصیفی- تحلیلی نقش جایگاه نظام مفاهیم سهروردی، یعنی تقسیمات معقول اولی و ثانی، و چگونگی حمل مفاهیم ذهنی بر امور خارجی را در تبیین فاعلیت بالرضای نورالانوار روشن و از این طریق دیدگاه فلسفی وی را دربارۀ فاعلیت بالرضا، بر اساس شالوده و محکمات تفکرش نقد کند. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که آیا دیدگاه سهروردی در باب فاعلیت بالرضای نورالانوار با بیانات او دربارۀ نظام معقولات و احکام مطروح آن سازگاری دارد یا نه؟ مطابق نتایج این جستار، عدم تفکیک مفاهیم و معقولات ثانی منطقی و فلسفی در فلسفۀ سهروردی و معیارهایی که دربارۀ اعتبار مفاهیم و چگونگی حمل آنها بر امور خارجی ارائه میکند، نحوۀ تبیین «علم الهی» را که اساس اعتقاد به فاعلیت بالرضای نورالانوار است، با خدشهای جدی مواجه میسازد و از اینرو دیدگاه سهروردی در باب فاعلیت بالرضای خداوند نمیتواند تبیینی متقن و صحیح مطابق نظام فلسفی او داشته باشد.
سهروردی,فاعلیت بالرضای خداوند,علم الهی,نظام معقولات
https://jop.ut.ac.ir/article_85337.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85337_5607ed9ad2c53ba085bc17973339cdb2.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
تبیین نظریۀ عدم تطابق ذهن و عین بر اساس اصالة الوجود
93
110
FA
محمد
دانش نهاد
0000000337192846
دانشآموختۀ دکتری فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه یاسوج
m_borosdar@yahoo.com
محمدحسن
وکیلی
orcid 00000003371928
استاد دروس خارج پژوهشکده مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلامی حوزه علمیۀ مشهد
mohammadhasanvakili@gmail.com
10.22059/jop.2021.320824.1006594
عدم تطابق ذهن و خارج یکی از مباحث چالشی است که بسیاری از حکما آن را نمیپذیرند و شاید غالب حکما بر این امر متفق باشند که همان چیزی که انسان ادراک میکند، مطابق با واقع است. همانطور که تطابق عوالم با یکدیگر به دنبال اثبات اینهمانی میان وجود سافل و وجود برتر است، تطابق ذهن و عین نیز به دنبال اثبات اتّحاد میان ذهن و عین است. در این پژوهش ابتدا نظریۀ تطابق عوالم و تطابق عین و ذهن و اشکالات هر یک به تفصیل مطرح میشود که از جملۀ آنها پیشفرضهای نادرستی همچون واقعی دانستن امور محسوس و واقعی ندانستن امور نامحسوس و یا اشکالاتی است که بر تقسیم حمل به اولی و شایع وارد میشود و پس از آن، ارکان نظریۀ عدم تطابق ذهن و عین در سه بخش به تفصیل تقریر میگردد و در نهایت، نقش نظریۀ عدم تطابق در عوالم ماده، مثال، عقل و تجرد الوهی بررسی میشود. از جمله نتایج تحقیق از این قرار است: 1. دلیلی بر تطابق عوالم و تطابق ذهن و عین وجود ندارد، بلکه چنین تطابقی بر اساس اصاله الوجود محال است؛ 2. ارکان نظریۀ عدم قول به تطابق را اموری همچون ارتباط حقایق و وجودات با یکدیگر بر اساس اصالة الوجود نه تطابق وجودات با یکدیگر، تشکیک وجود، وجود واقعیت و بی اعتبار نبودن ادراکات انسانی تشکیل میدهد؛ 3. نظریۀ عدم تطابق ذهن و عین در رابطه با برخی از اقسام علم حضوری مطرح میشود؛ 4. نظریۀ عدم تطابق، اختصاصی به عالم ماده ندارد؛ بلکه شامل عوالم مثال، عقل و تجرد الوهی نیز میگردد.
تطابق ذهن و خارج,تشکیک وجود,اصالة الوجود,ادراکات
https://jop.ut.ac.ir/article_85338.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85338_ffa687dbe784379fafbe7d75a7d81382.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
تکثرگرایی علمی ساندرا هاردینگ و ناسازگاریهای آن
111
132
FA
زهرا
زرگر
0000-0002-1721-7535
دانشآموختۀ دکترای فلسفۀ علم و فناوری دانشگاه تربیت مدرس
zahrazargar_1367@yahoo.com
10.22059/jop.2021.325710.1006618
سه جریان اصلی در فلسفۀ علم فمینیستی وجود دارد: تجربهگرایی فمینیستی، نظریۀ موقعیتمندی معرفت، و معرفتشناسی پستمدرن. ساندرا هاردینگ فیلسوف علم فمینیست، تلاش میکند نظریۀ موقعیتمندی معرفت را به طریقی تفسیر کند که نسبت به انتقادات پستمدرن ایمن باشد. این گرایش هاردینگ در دیدگاه او دربارۀ تکثرگرایی علمی نیز دیده میشود. از آراء هاردینگ در دفاع از تکثرگرایی علمی میتوان دو استدلال متمایز استخراج کرد: استدلال اول بر مبنای مفهوم «عینیت قوی»، و استدلال دوم در دفاع از «جهانی از علم ها». استدلال مبتنی بر عینیت قوی برگرفته از نظریۀ موقعیتمندی معرفت است که طبق آن منظر گروههای حاشیهای واقعیات جهان را با تحریف کمتری بازنمایی میکنند. از طرف دیگر استدلال به نفع جهانی از علمها متأثر از گرایشهای پستمدرن هاردینگ، و مبتنی بر فرض رابطۀ قوامبخشی متقابل جامعه و علم است. اگرچه هاردینگ هر دو استدلال را به نفع تکثرگرایی علمی به کار میبرد، اما این دو استدلال به دو نوع متفاوت از تکثرگرایی علمی منتهی میشوند. این دوگانگی محصول تعارضهای موجود میان نظریۀ موقعیتمندی معرفت و معرفتشناسی پستمدرن است. در مقالۀ زیر مواضع تناقضآمیز تکثرگرایی علمی هاردینگ دربارۀ دو مسئلۀ «واقعگرایی و ناواقعگرایی علمی»، و الگوی «تعاملات اجتماعی در جامعۀ علمی» بررسی میشود.
فلسفۀ علم فمینیستی,تکثرگرایی علمی,موقعیتمندی معرفت,معرفتشناسی پستمدرن,عینیت
https://jop.ut.ac.ir/article_85339.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85339_580d9fb9050dff9ce0d3f4934c455934.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
دیدگاه نوصدرائیان معاصر دربارۀ سازگاری نظریۀ «ترکیب جسم از ماده و صورت» با نظریۀ «ترکیب جسم از اجزاء»
133
152
FA
مصطفی
صادقی
دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه شیراز
m.1146230@gmail.com
محمد باقر
عباسی
استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه شیراز
mbabbasi2@gmail.com
10.22059/jop.2021.320238.1006590
در این مقاله، دیدگاه نوصدرائیان معاصر دربارۀ سازگاری نظریۀ «ترکیب جسم از ماده و صورت» با نظریۀ «ترکیب جسم از اجزاء» را بررسی مینماییم. برای این منظور، در مقدمه، با اشاره به اینکه یونان خاستگاه مبحث ماده و صورت است و ارسطو، جسم را مرکب از ماده و صورت میداند؛ دیدگاه ذیمقراطیس، که جسم را مرکب از اجزاء غیر قابل تجزیه میداند، را بیان میکنیم. در ادامه، دیدگاه ابنسینا، ملاصدرا و هادی سبزواری را، که ترکیب جسم از اجزاء را اِبطال مینمایند، ذکر میکنیم و پس از آن به بیان نظر نوصدرائیان معاصری چون عبدالله جوادی آملی، سیدمحمدحسین طباطبایی، مرتضی مطهری و محمدتقی مصباح یزدی در این باره میپردازیم و تفاوت آراء آنها نسبت به بسیاری از فلاسفه پیشین و علل این اختلاف رویکرد را روشن میسازیم و سپس در جمعبندی آراء، سازگاری نظریۀ «ترکیب جسم از ماده و صورت» با نظریۀ «ترکیب جسم از اجزاء»<strong> </strong>را از منظر نوصدرائیان معاصر نتیجه میگیریم. این مطلب، گوشهای از تطوّر مباحث مرتبط با ماده و صورت در فلسفه اسلامی و تکامل تدریجی آن و گشوده شدن افقهای تازه در تحلیل مسائل را نشان میدهد و از دست آوردهای فلسفی معاصر محسوب میشود.
نوصدرائیان معاصر,ماده,صورت,ترکیب جسم,سازگاری
https://jop.ut.ac.ir/article_85340.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85340_980aa9a63f7bd314afb7f2af76d9c4b4.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
تحلیل نقد سارتر بر خوداستعلایی هوسرل
153
170
FA
علیرضا
فرجی
استادیار گروه فلسفه دانشگاه پیام نور تهران، ایران
farajireza25@yahoo.com
10.22059/jop.2021.324871.1006614
هوسرل بر این باور است که «خود» یا «سوژه» محور هرگونه فعلِ آگاهی و بهویژه شناخت است. به باور وی در هر عمل آگاهی، از یکسو قطب «اگو» (خود) و در سمت مقابل آن، عین یا ابژه را میتوان تشخیص داد. خود سوژۀ اینهمانی است که در همۀ اعمال فرآیند یکپارچۀ آگاهی عمل میکند؛ از اینرو، مرکز یگانهای است که هرگونه کنشِ آگاهی را صورت میدهد؛ یعنی مرکز همۀ تأثیر و تأثرها، ادراکات، لذتها، رنجها و هرگونه حالت موجود در آگاهی به حساب میآید؛ اما سارتر، بهرغم تأثیرپذیری انکارناپذیر از هوسرل، به تقابل با برداشت وی از «خود» پرداخته است و خودی را که هوسرل با چنان شرایطی، استعلایی میپندارد، به نقد کشیده است. به نظر سارتر، خود صرفاً متشکل از حالات محض انتزاعی نیست که با سوژۀ استعلایی محض برابری کند، بلکه خود یا «من» بیرون از امر استعلایی صرف و در میان جهان واقع وجود دارد و به واسطۀ آزادی و حق انتخاب که نشان از جنبۀ اگزیستانسیال آن دارد، به تعالی میرسد. با وجود این، همصدا با هوسرل، «حیث التفاتی» آگاهی را بنیان کنشهای آگاهانۀ «خود» میداند. در این پژوهش تلاش میکنیم «خود استعلایی» مورد نظر هوسرل را تحلیل و انتقادات سارتر را بر آن بررسی کنیم.
هوسرل,سارتر,خوداستعلایی,حیث التفاتی,اگزیستانسیالیسم
https://jop.ut.ac.ir/article_85341.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85341_5486cd9fca0bc52d364ea1e00c9d1970.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
فرم ارسطویی در طراحی مورفوژنتیک (خاستگاه مفهوم فرم در طراحی مورفوژنتیک)
171
188
FA
معصومه
معتمدی
دانشجوی دکتری معماری، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
masoumehmotamedi@hotmail.com
ویدا
نوروزبرازجانی
گروه معماری، دانشکده معماری و شهرسازی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
vid.norouz_borazjani@iauctb.ac.ir
افرا
غریبپور
دانشکده معماری، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران
afra.gharibpour@ut.ac.ir
10.22059/jop.2021.314147.1006573
از دیرباز مفاهیم اساسی معماری در حال نقد و بررسیاند؛ زیرا با تغییر زمان دچار دگرگونی شدهاند. یکی از این مفاهیم اساسی در معماری، فرم است. فرم در هر نگرش و روشِ طراحی معماری تأثیرگذار است و یکی از مشکلات آن، تعدد معنی و نبود تعریفی واحد است؛ سوای اینکه مشخصنبودن مفهوم اصلی آن، در ارتباط مستقیم با ندانستنِ سرچشمۀ آن است. اگرچه بسیاری از مطالعات، بهویژه در طراحی معماری، به روشهای تولید فرم یا تفسیر پروژههای انجامشده پرداختهاند، اما بدون شک نپرداختن به خود مفهوم فرم، بخش مهمی از درک معماری را محدود و ناقص میکند. بر این اساس، این پژوهش با هدف دستیابی به مفهوم فرم، در تلاش است تا این مفهوم را در طراحی مورفوژنتیک، با رجوع به مبانی نظری آن بررسی کند و سعی دارد پاسخگوی این پرسش باشد که معنی فرم در طراحی مورفوژنتیک چیست و ریشۀ این مفهوم از کجاست؟ این تحقیق بهلحاظ ماهیت پژوهش، کیفی است که نوع آن تاریخی-تطبیقی و بهلحاظ قصد از پژوهش، تفسیری است. بدینسان یافتههای آن در دانشافزایی و درک صحیحتری از موضوع مورد مطالعه به کار میآید؛ بنابراین، نتایج آن خالص و منطق پژوهش استقرایی است. این پژوهش نشان میدهد که مورف طراحی مورفوژنتیک، برگرفته از برداشتهای مورفوجنسیس در زیستشناسی است؛ اما برخلاف تصورات موجود که سرچشمۀ فرم طراحی را در زیستشناسی میدانند، این مفهوم ریشه در نظریۀ ارسطو دارد و فرمی که در آن استفاده میشود، از هیلومورف ارسطو برداشت شده است و ارتباط مستقیمی بین این دو وجود دارد.
مورفوژنتیک (مورفوجنسیس),فرم,طراحی معماری,ارسطو,داروین
https://jop.ut.ac.ir/article_85342.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85342_7264aff9973dd00705c8ef7f51abc5cf.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
ضرورت واقعیت یا ناموجبیتگراییِ مبتنی بر رویکرد زمانی ارسطو به موجّهات، بر اساس فصل نهمِ دربارۀ عبارت
189
211
FA
سید امیرعلی
موسویان
0000-0002-2967-3861
دانش آموختۀ دکتری فلسفۀ قدیم و قرون وسطی از دانشگاه شهید بهشتی
seyedamirali.mousavian@mail.utoronto.ca
10.22059/jop.2021.322555.1006603
رابطۀ جهت و زمان نسبت پیچیدهای است. استدلالهای ارسطو دربارۀ موجبیتگرایی عمدتاً متمرکز بر مقولۀ زمان به جای علیت است. مسئله <em>دربارۀ عبارت</em> را میتوان ناشی از تأملات ارسطو دربارۀ زمان و صدق به شمار آورد. از تأکید ارسطو بر «ضرورت بههنگامِ بودن» که در این مقاله بیان خواهد شد و تبیین آن بهصورت نفی ضرورت مطلق، دست کم میتوان سه نتیجه گرفت: 1. ورود بحث زمان به موجّهات و در نهایت، تحول در سطوح بحث از اصل موجبیت و رخدادهای منفرد آینده؛ 2. اهمیت پیامدهای نظریۀ صدق ارسطو در نفی یا ایجاب اصل موجبیت بر اساس نسبت صدق و زمان؛ 3. تفکیک بنیادی ارسطو میان ضرورت مشروط و مطلق که موجب فهم بهتر حوزههای گوناگون هستی و شناخت از جمله تفاوتهای قلمرو تحت و فوق قمر میشود. استنتاج ضرورت یک چیز از صدق آن نشان میدهد همانگونه که صدق نزد ارسطو در گرو مطابقت با واقع است، مفهوم ضرورت را نیز باید بهعنوان وصف واقع یا واقعیت فهمید. پیوند میان صدق، ضرورت و فعلیت حاکی از آن است که بهآسانی نمیتوان واقعیت به فعلیت درنیامدۀ ناظر به آینده را قلمرو صدق، ضرورت پیشینی و سرانجام موجبیت تام دانست. سعی این نوشتار بر آن است که مرز و تمایز اندیشۀ ارسطو دربارۀ ضرورت با جبر و تعیّنباوری علّی در جایگاه پرسش اصلی مقاله روشنتر شود و شواهد لازم بهمنظور اثبات این فرق در مباحث فصل نهمِ <em>دربارۀ عبارت </em>جستوجو شود.
ارسطو,ضرورت,اصل موجبیت,موجّهات,دربارۀ عبارت,تعلق به واقع,ناموجبیتگرایی
https://jop.ut.ac.ir/article_85343.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85343_b5e116ae0ba5d3f60d98fb1154fc28c2.pdf
دانشکده ادبیات وعلوم انسانی
فلسفه
2008-1553
2716-974X
19
2
2021
12
22
علت اعدادی و نقش آن در پیدایش امور مادی
213
230
FA
سیدمصطفی
میرباباپور
دانشجوی دکتری فلسفۀ دین مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
mirbabapoor@iki.ac.ir
یوسف
دانشور نیلو
استادیار گروه کلام و فلسفۀ دین مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
yousef.daneshvar@gmail.com
10.22059/jop.2021.326561.1006624
علت اعدادی یا معد در فلسفۀ اسلامی بهعنوان علت غیرحقیقی شناخته میشود که معلول هیچ وابستگی وجودی به آن ندارد، ولی زمینهساز پیدایش معلول است. حقیقت و ویژگیهای علت اعدادی کاملاً روشن نیست. فلاسفۀ اسلامی مباحث مجمل و پراکندهای در مورد آن مطرح کردهاند؛ اما بهطور منسجم و مفصل به آن نپرداختهاند. در این مقاله تلاش میشود با مراجعه به منابع اصیل فلسفۀ اسلامی ابعاد مختلف این موضوع در یک ساختار منسجم بیان و نقش معد در پیدایش امور مادی تبیین شود. طبق یافتههای این پژوهش، معد بنا بر اصطلاح رایج، زمینهساز پیدایش معلول است؛ به این صورت که ماده را برای دریافت صورت جدید آماده و استعداد صورت جدید را در آن ایجاد میکند. با اینکه علت اعدادی با علت حقیقی تفاوتهایی دارد، مانند اینکه معیت و سنخیت علی- معلولی در آن ضرورت ندارد، اما فرآیند اعداد برای حدوث هر امر طبیعی ضرورت دارد. بدون اعداد معد، هیچ شئ مادی برای تبدیل به شئ جدید ترجیحی ندارد و ایجاد بدون اعداد در عالم ماده مستلزم ترجیح بلامرجح است. با عنایت به اینکه حقیقت اعداد همان تحریک ماده برای برای نزدیکشدن به امکان استعدادی است، هر معدی ضرورتاً صرفاً مادی یا نفسی است که با ماده در ارتباط است.
علت اعدادی,معد,علت طبیعی,طبیعت,مادی,امکان استعدادی
https://jop.ut.ac.ir/article_85344.html
https://jop.ut.ac.ir/article_85344_9dfc114cdfb38bc9e110377836d600e5.pdf