منوچهر اکبری؛ علی اکبر رضادوست
دوره 12، شماره 1 ، شهریور 1393، ، صفحه 39-59
چکیده
آدمی بهعنوان موجودی فهیم، مدام با موضوع فهم سر و کار دارد و هر کُنش و واکنشش همراه با فهم است. این همارهگی و اهمیّتِ فهم، باعث شده که اندیشمندان، از دیر باز در پی شناختِ ساختار و راههای نیل به فهمِ ...
بیشتر
آدمی بهعنوان موجودی فهیم، مدام با موضوع فهم سر و کار دارد و هر کُنش و واکنشش همراه با فهم است. این همارهگی و اهمیّتِ فهم، باعث شده که اندیشمندان، از دیر باز در پی شناختِ ساختار و راههای نیل به فهمِ درست باشند. آگوستین بهعنوان یک قدّیسِ اثرگذار مسیحی در طلیعۀ قرونوسطی و مولانا بهعنوان عارف و اندیشمندِ مسلمانِ اواخرِ این دوران، چنیناند. یکی از قواعدِ هرمنوتیکِ ایشان اعتقاد به تأثیرِ عواملِ وجودی در فهم است؛ این دو اندیشمندِ زمانۀ اتحادِ عاقل و معقول، ظروف مرتبطۀ حیطۀ فهم را جدای از حیطههای عاطفی و ارادی نمیدانند. پرچمِ این اندیشۀ مشترک، مزیّن است به آموزۀ آگوستینیِ «ایمان میآورم تا بفهمم» که با «ایمآنهمان تمییز و ادراک استِ» مولانا، همنوایی دارد. در تأیید این آموزه، نخست به بنیانهای مشترکِ فلسفیِ آن میپردازیم، سپس به دیدگاه مولانا مبنی بر لزوم همسنخی شناسنده با موضوع فهم. نهایتاً برآنیم که تفاوتِ فهم یا بدفهمیِ گهگاه این آموزه، محصولِ عواملی چون اختلافِ منظر و ندیدنِ مراتبِ ایمان و فهم در دو شکلِ دروندینی و بروندینی آن است. بنابراین ضمن معرّفیِ سه مرتبۀ ایمان و دو ساحتِ فهم، با دیالکتیکی دانستنِ رابطۀ آن دو، به تبیین و رفعِ این بدفهمیها میپردازیم.