اشکان احدی؛ محمدتقی طباطبایی
دوره 20، شماره 2 ، بهمن 1401، ، صفحه 17-34
چکیده
ژیل دلوز همواره از طریقِ خوانشِ فیلسوفانِ دیگر، بهدنبال طرح و بسطِ مسئلهای در فلسفۀ خویش بوده است. بدین جهت، بسیار پیش میآید که در نسبت با مسئلۀ خویش، بر مفهومی در اندیشۀ یک فیلسوف تأکید گذارد، ...
بیشتر
ژیل دلوز همواره از طریقِ خوانشِ فیلسوفانِ دیگر، بهدنبال طرح و بسطِ مسئلهای در فلسفۀ خویش بوده است. بدین جهت، بسیار پیش میآید که در نسبت با مسئلۀ خویش، بر مفهومی در اندیشۀ یک فیلسوف تأکید گذارد، که با وجود اهمیتش، در نظامِ فکری آن فیلسوف چندان برجسته نشده باشد. مفهومِ اکسپرسیون، که دلوز آن را مبتنی بر خوانشِ اسپینوزا در کتابِ اکسپرسیونیسم در فلسفه: اسپینوزا طرح کرده، از جملۀ چنین مفاهیمی است، که دامنه و وجوه گستردهای دارد. از آنجا که نوشتۀ حاضر در پرتوِ مسئلۀ نسبتِ یگانگی و بسگانگی این مفهوم را بررسی میکند، لذا وجه منطقیِ این مفهوم در آن برجسته میگردد. این مقاله میکوشد نشان دهد که چگونه دلوز با استفاده از منطقِ اکسپرسیون، اصالتِ یگانگی یا اصالتِ بسگانگی را کنار زده، و نسبتی درون ماندگار میانِ این دو مفهوم برقرار میسازد. برای این منظور، ابتدا تمایز و درعین حال همبستگیِ مؤلفههای سهتایی این منطق، از سه جهتِ متفاوت شرح میگردد. سپس نشان داده میشود که چگونه این همبستگی مبنایی برای برقراری نسبتی درونماندگار میانِ مفاهیمِ یگانگی و بسگانگی، فراهم میسازد. بخش آخر نیز با درنظرگرفتنِ این منطق، به صورت تحلیلی، تفسیرِ دلوز از مفاهیم جوهر ِمطلق و تمایز واقعیِ صفات را بازسازی میکند، تا به صورت انضمامی نمونهای از لوازم و نتایجِ دگرگونکنندۀ آن را آشکار سازد.