طاهره حبیبی؛ سیدحمید طالب زاده؛ احمد رجبی
دوره 20، شماره 2 ، بهمن 1401، ، صفحه 57-72
چکیده
هایدگر در وجود و زمان، به طریقی مشابه استدلال کانت در نقد عقل محض که منطق استعلایی را شرط امکان علم تجربی میدانست، تاریخمندی را شرط استعلایی تاریخنگاری میداند. او پرسش معرفتشناسانه ...
بیشتر
هایدگر در وجود و زمان، به طریقی مشابه استدلال کانت در نقد عقل محض که منطق استعلایی را شرط امکان علم تجربی میدانست، تاریخمندی را شرط استعلایی تاریخنگاری میداند. او پرسش معرفتشناسانه و روششناسانه دربارۀ علوم تاریخی را به پرسش هستیشناسانه تبدیل میکند؛ یعنی به جای اینکه بپرسد «تحت چه شرایطی میتوان عینیتِ امر تاریخی را تأیید کرد»؟ میپرسد «دازاین چه شیوهای از هستی دارد که امکان داشتن دغدغۀ خویش و درک معنای گذشتۀ خویش را دارد؟ و اصلاً چگونه چیزی به نام تاریخ وجود دارد»؟ اهمیت تاریخمندی در طرح کلی وجود و زمان، هنگامی آشکار میشود که نسبت آن را با پرسش اصلی اثر، یعنی مسئلۀ معنای وجود، مورد توجه قرار دهیم. سیر بحثِ اثر از فهم پیشانظریِ دازاین به مثابۀ اگزیستانس، به سمتِ کشف ساختارِ واحد اگزیستانسیالها به مثابۀ دغدغه، نشان میدهد که آنچه معناداریِ وجود و موجودات را ممکن میسازد، فرایندی است که هایدگر آن را زمانمندیِ اصیل مینامد. به این ترتیب تمایز هستیشناختی میان موجود و وجود بدین معناست که وجود را نباید مطابق سنت متافیزیکی، امری مقولی و در ردیف سایر موجودات لحاظ کرد، بلکه وجود فرایندِ معنابخشی است که خود را به مثابۀ فعل «زمانیدن» و «تاریخیدن» در برونخویشیهای سه گانۀ گذشته-حال-آینده و میراث-تقدیر-حوالت فرامیگسترد.