علی بندرریگیزاده؛ جهانگیر جهانگیری
دوره 16، شماره 1 ، تیر 1397، ، صفحه 1-16
چکیده
مفهوم «هژمونی» دارای بنیانهای فلسفی ـ نظری و ساحات معنایی متفاوتی است. این مفهوم را صرفاً و لزوماً نباید به شیوهای ادراک نمود که در راه ادراک آن به شیوههایی دیگر انسداد حاصل آید. در ادراک این ...
بیشتر
مفهوم «هژمونی» دارای بنیانهای فلسفی ـ نظری و ساحات معنایی متفاوتی است. این مفهوم را صرفاً و لزوماً نباید به شیوهای ادراک نمود که در راه ادراک آن به شیوههایی دیگر انسداد حاصل آید. در ادراک این مفهوم نباید در مغاک فروبستگیِ متافیزیکی فروغلطید و «یک» شیوۀ ادراک را بر سایر شیوهها غالب دانست. فلذا، پژوهش حاضر درصدد واسازی این گرایش به «امر واحد» است تا بر راه ادراک مفهوم هژمونی به «یکی از شیوههای ممکن» پرتو افکند. اینچنین، تمرکز این پژوهش بر اندیشۀ ارنستو لاکلاو قرار دارد تا بدینطریق بنیانهای فلسفی مفهوم مذکور در فلسفۀ ژاک دریدا مورد واکاوی قرار گیرند و دالهای برسازندۀ مفصلبندی این مفهوم ـــ در مقام ساحات معنایی آن ـــ مکشوف گردند. همانگونه که خواهیم دید، دالهای مذکور حول دالّ برتر یا نقطۀ گرهگاهی «امکانیبودن» مفصلبندی میگردند و مفاهیم دریدایی «امر تصمیمناپذیر» و «امر لمسناپذیر» بهعنوان بنیانهای فلسفی آنها قلمداد میشوند. امّا، این امکانیبودن بهمعنای عدمقطعیّت یا بیثباتی یا عدمبرخورداری از یک بنیان هستیشناختی نیست. لذا، امکانناپذیربودن، تصمیمناپذیربودن و لمسناپذیربودنِ هژمونی را باید بهمعنای عدمبرخورداری آن از «بنیاد غایی» ـــ و نه «بنیاد» ـــ قلمداد نمود و توجّه را بر سرشت آپوریایی و حضور در عین غیاب و غیاب در عین حضور آن متمرکز نمود.