احسان کریمی ترشیزی؛ شهین اعوانی
دوره 20، شماره 1 ، تیر 1401، ، صفحه 133-150
چکیده
کانت هر سه مسئلۀ اساسی فلسفه را به مسئلهای یگانه و نهایی (انسان چیست؟) بازمیگرداند و حلّ آن را بر عهدۀ انسانشناسی فلسفی میگذارد. باری، اگر از این دید در مهمترین اثر فلسفی کانت، یعنی نقادی عقل محض ...
بیشتر
کانت هر سه مسئلۀ اساسی فلسفه را به مسئلهای یگانه و نهایی (انسان چیست؟) بازمیگرداند و حلّ آن را بر عهدۀ انسانشناسی فلسفی میگذارد. باری، اگر از این دید در مهمترین اثر فلسفی کانت، یعنی نقادی عقل محض نظر کنیم، جای شگفتی است که این پرسش، دست کم با این صورتبندی، از آن غایب است؛ البته، اقتضای فلسفۀ استعلایی همین است که این پرسش، بدین صورت ماهوی اساساً در آن قابل طرح نباشد؛ چراکه سیر فکر استعلایی سرانجام به سوژه منتهی میشود و نه انسان. اما بهرغم خوانش هایدگر از کانت، نباید گمان کرد که وی پرسش از ذات انسان را سرانجام در جهت تثبیت یک متافیزیک سوبژکتیویته به جریان میاندازد. آموزۀ وحدتِ استعلاییِ ادراکِ نفسانی کانت، نهتنها بیانگر یک نظریۀ متافیزیکی بر محور سوژه نیست، بلکه صورتبندی دیدگاه کلی انسانشناختی کانت است در بستر فلسفۀ استعلایی و در چارچوب عقل نظری، که صورت متکامل آن در انسانشناسی اخلاقی او تبلور یافته است. هستۀ مرکزی این دیدگاه انسانشناختی را موقعِ دوگانۀ انسان در کیهان تشکیل میدهد، که بر حسب آن میتوان تنش میان مرکزیت و همزمان، حاشیهایبودن موقع او نسبت به جهان را در فروکاستْناپذیریاش بیان کرد. این دیدگاه انسانشناختی کانت را از جهت دوگانگی فروکاستناپذیر نهفته در آن، «تنش انسانشناختی» مینامیم.